چکیده: (2879 مشاهده)
فلسفه، بهمثابۀ یک دانش بشری، در طول چندین هزاره، نوعی تنوع و تکثر را از سر گذراندهاست. طبقهبندیهای رایج تاریخی و غیرتاریخی درباب نظامها، مکاتب و دیدگاههای فلسفی میکوشد بخشی از این تنوع را آشکار سازد؛ مانند تفکیک تاریخی میان فلسفۀ باستان، دوران میانه، مدرن و معاصر یا تفکیک میان فلسفۀ تحلیلی و قارهای در حیطۀ فلسفۀ معاصر غرب. بیتردید آنچه امروز بهعنوان «فلسفۀ اسلامی» میشناسیم تنها یکی از دهها نظام یا مکتب فلسفی موجود است. البته منظورم از «فلسفۀ اسلامی» همین فلسفۀ موجود است که با تباری مشخص و بهدست فیلسوفانی همچون ابنسینا، سهروردی، ملاصدرا و علامه طباطبایی پرورش یافته و بهتعبیری «بین الدفتین» در اختیار ماست و امروزه همچون یک رشتۀ علمی آکادمیک (حوزوی ـ دانشگاهی) تدریس و تحقیق میشود؛ روی سخن با فلسفۀ اسلامی در مقام ایدئال (که فعلاً تحقق نیافته) نیست. از سوی دیگر، با توجه به مختصات تاریخی، جغرافیایی و محتوایی فلسفۀ اسلامی گزاف نیست که از «فلسفۀ اسلامی ـ ایرانی» بهعنوان فلسفۀ بومی خودمان سخن بگوییم، فلسفهای که در مهد تمدن ایرانِ اسلامی شکل گرفته و امروزه کانون اصلی آن کشور ماست. مفروض میگیرم که ضرورت برقراری نوعی گفتوگو و برهمکنش مطلوب میان فلسفۀ اسلامی ـ ایرانی (بهمعنای بالا) و اندیشههای فلسفی معاصر (خواه در قالب مکتب جای بگیرند خواه نه) بهقدر کافی روشن است. پیششرط ضروری چنین گفتوگویی، از یکسو، معرفی و ارائۀ شایسته محتوای فلسفۀ بومی ما به دیگران، و از دیگرسو، آشنایی بلکه احاطه و اشراف بر دیگر اندیشههای فلسفی در جهان معاصر است. بحث من در این یادداشت درباب شرط نخست است.
فلسفه، بهمثابۀ یک دانش بشری، در طول چندین هزاره، نوعی تنوع و تکثر را از سر گذراندهاست. طبقهبندیهای رایج تاریخی و غیرتاریخی درباب نظامها، مکاتب و دیدگاههای فلسفی میکوشد بخشی از این تنوع را آشکار سازد؛ مانند تفکیک تاریخی میان فلسفۀ باستان، دوران میانه، مدرن و معاصر یا تفکیک میان فلسفۀ تحلیلی و قارهای در حیطۀ فلسفۀ معاصر غرب. بیتردید آنچه امروز بهعنوان «فلسفۀ اسلامی» میشناسیم تنها یکی از دهها نظام یا مکتب فلسفی موجود است. البته منظورم از «فلسفۀ اسلامی» همین فلسفۀ موجود است که با تباری مشخص و بهدست فیلسوفانی همچون ابنسینا، سهروردی، ملاصدرا و علامه طباطبایی پرورش یافته و بهتعبیری «بین الدفتین» در اختیار ماست و امروزه همچون یک رشتۀ علمی آکادمیک (حوزوی ـ دانشگاهی) تدریس و تحقیق میشود؛ روی سخن با فلسفۀ اسلامی در مقام ایدئال (که فعلاً تحقق نیافته) نیست. از سوی دیگر، با توجه به مختصات تاریخی، جغرافیایی و محتوایی فلسفۀ اسلامی گزاف نیست که از «فلسفۀ اسلامی ـ ایرانی» بهعنوان فلسفۀ بومی خودمان سخن بگوییم، فلسفهای که در مهد تمدن ایرانِ اسلامی شکل گرفته و امروزه کانون اصلی آن کشور ماست. مفروض میگیرم که ضرورت برقراری نوعی گفتوگو و برهمکنش مطلوب میان فلسفۀ اسلامی ـ ایرانی (بهمعنای بالا) و اندیشههای فلسفی معاصر (خواه در قالب مکتب جای بگیرند خواه نه) بهقدر کافی روشن است. پیششرط ضروری چنین گفتوگویی، از یکسو، معرفی و ارائۀ شایسته محتوای فلسفۀ بومی ما به دیگران، و از دیگرسو، آشنایی بلکه احاطه و اشراف بر دیگر اندیشههای فلسفی در جهان معاصر است. بحث من در این یادداشت درباب شرط نخست است.
نوع مطالعه:
نقد و بررسی |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1396/10/25 | پذیرش: 1396/10/25 | انتشار: 1396/10/25